کد مطلب:140571 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

طلبیدن یزید اهل بیت رسالت را و معذرت خواستن
چون مدت اقامت اهل بیت رسالت در شام به طول انجامید و تمام اهل شام معرفت به حال اهل بیت رسالت بهم رسانیدند و دانستند كه آنها خارجی نبوده بلكه اولاد رسول و ذراری فاطمه بتول بوده اند در آشكار و پنهان زبان به طعن و ملامت یزید گشودند كه این حركات ناشایسته چرا از یزید بروز كرد در كوچه و بازار از شناعت این كردار سخن بود یزید خواست كه مردم را از این گفتارها باز دارد و اظهار داشت كه كشتن امام حسین علیه السلام بدون اذن من بوده ابن زیاد در قتل وی شتاب نمود خدا لعنت كند او را پس حكم كرد قرآنها را مجزا كردند و به اهل سوق دادند كه مشغول خواندن قرآن شوند و از بدگوئی و شناعت زبان ببندند از این جهت قرآن را از آن روز سی پاره نمودند و به تلاوت قرآن مشغول شدند و اهل بیت را در حرم خاصه و یا در منزلی علیحده و یا در قصر خود جای داد به روایت روضة الشهداء ام كلثوم خاتون درخواست نمود كه منزلی معین كنند تا به مراسم عزاداری خامس آل عبا مشغول شوند یزید اجازت داد در خارج كوشگ منزلی جهت ماتم داری مقرر شد مخدرات تشریف بردند اسباب عزاداری فراهم كردند زنهای اكابر و اعیان از قرشیات و هاشمیات با لباسهای ماتم حاضر شدند و سرسلامتی به اهل بیت می دادند و مرثیه خوان زینب و ام كلثوم سلام الله علیها بودند كه نوحه گری می نمودند و زنان می گریستند این بود حالت زنها و اما حالت امام زین العابدین علیه السلام اغلب به حكم یزید صبح و شام با یزید هم غذا بود تا اینكه یزید دید كه ماندن اهل بیت در شام اسباب رسوائی او است و روز به روز قبح كار یزید آشكار و مظلومی آل اطهار مكشوف می گردد این بود كه فرمان داد اهل بیت را كلا و طرا اناثا و ذكورا حاضر كردند در مجلسی خاص كه آراسته بود چنانچه مجلسی علیه الرحمه در جلاء العیون فارسی نقل می كند پس از احضار آل اطهار زبان به معذرت گشود و اظهار ندامت از فعل خود نمود مال و اموال و لباس


حاضر كرد پس رو كرد به ام كلثوم و گفت ای دختر علی علیه السلام این پولها را بردار عوض خون برادرت حسین علیه السلام و از من راضی شو صدای ناله ی ام كلثوم و مخدرات مغموم بلند شد ام كلثوم فرمود ای یزید چه بسیار كم حیائی برادران مرا كشتی كه تمام دنیا برابر یك موی ایشان نمی شود الحال می گوئی این احسانها عوض آنچه كرده ای!!

مرحوم سید در لهوف می نویسد:

یزید رو كرد به امام زین العابدین علیه السلام و گفت اذكر حاجتك الثلات التی وعدتك بقضائهن بخواه از من آن سه حاجتی كه وعده داده بودم از تو برآورم امام چهارم علیه السلام فرمود حاجت من آنست ان ترینی وجه سیدی و مولای و ابی اول آنكه سر پدرم را كه سرور شهیدان است بمن بنمائی كه من او را ببینم و توشه از جمالش بردارم و الثانیة ان ترد علینا ما اخذ منا حاجت دوم آنكه آنچه از ما بغارت برده اند رد كنی حاجت سوم من آنكه اگر خیال كشتن مرا داری پس شخص امینی را تعیین كن كه حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله را به مدینه برگرداند

یزید گفت اما وجه ابیك فلن تراه ابدا اما جمال پدر هرگز نخواهی دید اما از كشتن تو نیز درگذشتم و این حرم رسالت را غیر از تو كسی به حرم رسالت عودت نمی دهد و اما آنچه از شما برده اند من به اضعاف آنها عوض می دهم حضرت سید الساجدین علیه السلام در جواب فرمود اما مالك فلا نرید و هو موفر علیك مال تو را ما نمی خواهیم ارزانی خودت باد اینكه غارتی های مال خود را از اسباب و لباس خواستم جهت آن بود لان فیه مغزل فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله كه در میان آنها البسه هائی بود كه جده ام فاطمه دختر رسول خدا تار و پود آنها را رشته و بافته بود و از جمله مقنعه ها و قلاده ها و قمیصها یعنی مقنعه ی فاطمه زهرا علیهاالسلام و قلاده آن مخدره و پیراهن آن معصومه در میان آن لباسهای غارتی بوده شایسته نیست لباس و معجر و قلاده دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله بدست نامحرم بیفتد فامر یزید برد ذلك و زاد


فیه من عنده مأتی دینار پس یزید امر كرد هر كه هر چه در كربلا به غارت برده و موجود است بیاورد آوردند و در كتاب معتبری برنخوردم كه چه آوردند لیكن مشهور در بعضی از كتب متاخره مسطور آنكه از جمله ی اسبابهای غارتی ساروق بسته بود كه آوردند و در حضور یزید نهادند چون سر ساروق گشودند در آن پیراهنی بود عتیق خون تازه در وی مانند عقیق سرخ رنگین لیكن سوراخ سوراخ یزید از روی تأمل بر آن پیراهن نگریست پرسید كه این چیست؟

گفتند هذا قمیص الحسین علیه السلام اخذه اخنس بن مرتد ای یزید این پیراهن سلطان مظلومان حسین علیه السلام است كه اخنس بن مرتد ملعون حرامزاده از بدن حضرت بیرون آورده.

یزید گفت: نباید چنین باشد زیرا حسین علیه السلام دعوی سلطنت می كرد البسه ی فاخر قیمتی می پوشید او را به این پیراهن كهنه چكار!!؟

گفتند امیر حسین علیه السلام این پیراهن كهنه را در بر كرده برای اینكه كسی رغبت نكند از بدنش بیرون آورد و بجای كفن بماند لیكن چنان مجرد و عریان ساختند بدن او را كه گرد و غبار كفن او شد

یزید پرسید این چاكها و سوراخها چیست؟

گفتند:



این چاكها كه بدین جامه اندر است

جای سنان و نیزه و شمشیر و خنجر است



اما چون چشم اهالی حرم و خواتین محترم بر پیراهن پرخون امام امم افتاد ضجه و ناله از دل بر آوردند و فریاد واحسیناه و واحبیبا از جگر بركشیدند علیا مكرمه زینب خاتون آن پیراهن را چون جان شیرین در بر گرفت و همراه خود به مدینه آورد همینكه سر قبر فاطمه زهراء علیه السلام رسید خروشی از دل برآورد كه مادر جان حسینت را بردم و نیاوردم لیكن یك نشانه آورده ام پس دست در زیر


چادر برده و آن پیراهن پاره پاره را روی قبر مادر نهاد قبر شكافته شده دست فاطمه بیرون آمد پیراهن را در میان قبر برده هر كه از سادات و غیره فاطمه زهرا را در خواب دیده همین نحو است تا روز قیامت كه سر از قبر بردارد و وارد عرصه محشر شود و بیده قمیص الحسین علیه السلام در وسط محشر بالای منبر می ایستد و آن پیراهن آغشته بخون را بر سر می گذارد و عرض می كند الهی اهذا قمیص الحسین علیه السلام ای خداوند عادل و حكیم آیا این پیراهن پسر منست یعنی رواست این همه زخم نیزه و شمشیر بر وی زده باشند.